بدون عنوان
21/9/91 3 شنبه
تا از سرکار اومدم مشغول اشپزی شدم اخه دیشب تنبلیم شد و غذا اماده نکردم.تو هم که عاشق اشپزخونه ای و تا من میرم زود میدوی میای اونجا و میری سراغ سبد سیب زمینی و پیاز تو اشپزخونه...و امروز یه سیر بزرگ برداشنی و جا دادی تو دهنت...باباییاز همه جا بی خبر هم همش میگفت دخترم چی خورده که انقد دهنش بو سیرمیده.تا حالا دیده بودی که یه بچه 1 ساله سیر بخوره؟؟؟؟؟؟؟
ولی امروز یه اتفاق کوچیک و بد هم افتاد من در یخچال و باز کرده بودم و موقع بستنش ندیدم که دستتو از پشت درز در جا دادی داخل ودر و داشتم میبستم که متوجه حضور گرم وهمیشه در صحنت شدم....انقد گریه کردی...اخه مادر جان اونجا چکار میکردی؟؟؟؟با اینکه فضولی از تو بود ولی ببخشیددددددددددد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی