رفتن تو حموم بابایی
15/9/91 چهار شنبه
دیروز خانواده سه نفری ما خیلی خوش و خرم کنار هم نشسته بودیم که بابایی تصمیم گرفت بره حموم که تو هم پشت سرش چهار دست و پا راه افتادی.تا بابایی در حموم و بست زدی زیر گریه..و دیگه ول کن نبودی.چون کلا وقتی گیر میدی همینجوریه..بغلت کردم که شاید بیخیال بشی که نشدی که نشدی..بابایی تسلیم شد و تصمیم گرفت تو رو هم حمام بده....الهی قربونت بشم ..منم صدای خنده و خوشالی تو رو از تو حموم میشنیدم و کلی قربون صدقت میرفتم که انقد حموم دوستیا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی