آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

زیباترین بهانه ام برای زندگی

ددری

1391/9/16 10:07
نویسنده : زهره مامان
710 بازدید
اشتراک گذاری

٩/٩/٩١ پنج شنبه

امشب میخوایم بریم بیرون و من واسه لباس شب یلدای شما پارچه بخرم.و واسه خودم دستکش که دستام تو سرما یخ نزنه.وقتی لباس تنت میکنم و امادت میکنم شروع میکنی به غر غر کردن.همش به بابایی میگم زود تر اماده بشه چون تو خوابت میاد و غر غر میکنی.همینجور که دارم اماده میشم و کارامو میکنم تو هم غر غر کنان پشت سرم چهار دست و پا میای.منم به دخترم میگم مامانی جون الان اماده میشم و میریم و فرشته کوچولوم تو ماشین لالا میکنه.بابایی اماده میشه میره دم در کفشاشو بپوشه که منم تو رو میدم بغلش.یهو همه چی تغییر میکنه تو شروع میکنی به جیغ زدن و خوشالی و در اوردن انواعی مختلف از صداها.و انواع مختلفی از حالات چهره با لب و چشم.خدای من.پس خوابت نمیومد.میخواستی بری بیرون؟؟؟!!!!!!

من:

بابایی:

من و بابایی:

اوینا:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)